گزارش نشست/بازخوانی انتقادی مفهوم «فرودستان»
نشست تخصصی «بازنمایی فرودستان در پژوهش اجتماعی» در هفته پژوهش از سوی موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی، سالار کاشانی، معاون پژوهشی موسسه دلیل انتخاب موضوع «بازنمایی فرودستان در پژوهش اجتماعی» و برگزاری آن در محیط دانشگاهی را تشریح کرد و با اشاره به جایگاه محوری مفهوم «فرودستی» در ادبیات پژوهشی نابرابریهای اجتماعی، اظهار کرد: اگرچه این مفهوم بهطور گسترده در پژوهشهای داخلی و خارجی استفاده میشود، اما درباره چیستی، چگونگی ساخت و بازنمایی آن کمتر گفتوگوی عمیقی صورت گرفته است.
کاشانی هدف اصلی از برگزاری این نشست در هفته پژوهش و در محیط دانشگاهی را چندوجهی برشمرد و افزود: در این گردهمایی، محققان به واکاوی و تجزیهوتحلیل گفتمانهایی میپردازند که خود مفهوم «فرودستی» در آنها ساخته و بازتولید میشود. این نگاه انتقادی به خود فرآیند تولید دانش، امری ضروری و تکمیلکننده پژوهشهای کمی موجود است.
معاون پژوهشی موسسه عالی پژوهش تأمیناجتماعی تأکید کرد: انتخاب محیط دانشگاهی برای این گفتوگو نیز بااهمیت است، چرا که دانشگاه بهعنوان کانون اصلی تولید علم و تربیت پژوهشگران آینده، نیازمند تأمل و بازاندیشی در مفاهیم پایهای علوماجتماعی است تا از بازتولید ناخواسته کلیشهها جلوگیری کند.
معاون پژوهشی موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی با اشاره به کاربرد گسترده و گاه سطحی مفاهیمی مانند «فرودستی» و «فرودستان»، بر لزوم تدقیق معنایی و اجتناب از برچسبزنی سادهانگارانه تأکید کرد.
کاشانی در ادامه توضیحات خود هشدار داد: اگرچه این واژهها در ادبیات پژوهشی، مطالعات میدانی و حتی گفتمان سیاستگذاری و رسانهای بسیار پرتکرار هستند، اما در عمل غالباً به صورت مفاهیمی «بدیهیپنداشتهشده» مورد استفاده قرار میگیرند.
وی تصریح کرد: کمبودن بحث جدی درباره چیستی، مرزها، و سازوکارهای عینی شکلگیری این مفهوم موجب شده است تا «فرودست» در بسیاری موارد به یک برچسب آماده تبدیل شود که بدون دقت نظری و مفهومی لازم، به گروههای بسیار متنوعی نسبت داده شود.
کاشانی با تأکید بر ناهمگونی ذاتی گروههایی که تحت این عنوان کلی دستهبندی میشوند، افزود: این گروهها دارای تجربههای زیسته، موقعیتهای طبقاتی، جنسیتی، قومی و جغرافیایی کاملاً متفاوتی هستند و نمیتوان آنها را به سادگی در یک چارچوب واحد و یکدست خلاصه کرد.
تغییر پرسش از «چه کسانی» به «چگونه ساخته میشوند؟»
معاون پژوهشی موسسه عالی پژوهش تأمیناجتماعی در ادامه تشریح اهداف این نشست توضیح داد: پرسش محوری در اینجا صرفاً این نیست که «فرودستان چه کسانیاند؟»، بلکه تمرکز بر این پرسش است که «فرودستی چگونه و در چه شرایطی ساخته میشود؟».
وی افزود: در این نشست، محققان به دنبال تحلیل نقش دستگاههای دانایی مختلف در تولید و تثبیت این مفهوم هستند. این دستگاهها شامل دانش دانشگاهی، گفتمان سیاستگذاری، رسانهها، نهادهای حمایتی و حتی زبان روزمره میشوند که هر کدام به شیوهای خاص، هم برجستهساز و هم پنهانساز هستند.
کاشانی با اشاره به لایه پنهان این تحلیل گفت: پرسش اساسی دیگر این است که وقتی پژوهشگر از فرودستی سخن میگوید، چه نوع نگاه و چه رابطهای با موضوع پژوهش را به طور پیشفرض در نظر گرفته است؟
بازنمایی فرودستان در پژوهش اجتماعی؛ چگونه؟
در ادامه محمد یزدانینسب، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر حوزه فرودستی در این نشست تخصصی با مرور انتقادی دو جریان غالب مارکسیستی و کارکردگرا، رویکرد «درحاشیه-محصور بودگی در دولت مدرن» را مبنای تحلیل خود قرار داد و بر لزوم پیگیری سازوکارهای ساختاری خلق فرودستی تأکید کرد.
یزدانینسب با تشکر از موسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی برای فراهم آوردن این فرصت، بحث خود را با مروری نظری-تاریخی آغاز کرد و یادآور شد مفهوم «فرودست» نخستین بار توسط آنتونیو گرامشی در یادداشتهای زندان او مطرح شد و پس از آن، نحلههای مختلف با دیدگاههای متنوعی به تعریف آن پرداختند. او دو جریان غالب در ایران را برشمرد.
این پژوهشگر با اشاره به نحله فکری مارکسیستی گفت: این تفکر فرودست را عمدتاً گروهی منفعل، در حاشیه، فاقد آگاهی یا دارای آگاهی کاذب و تودهوار میداند که نیازمند آگاهیبخشی توسط روشنفکران برای اتحاد و تغییر وضعیت هستند. به گفته وی، این نگاه به تازگی کمرنگتر شده است.
یزدانی نسب با اشاره به نحله فکری کارکردگرا که فرد فرودست را به مثابه «آسیب» در نظر میگیرد، افزود: بر اساس این نحله فرودست فردی است که حاشیهنشینیاش محصول ویژگیهای فردی و روانشناختی خود اوست (مانند نظریه «چرخه فقر») و گویی ساختارها و نهادها در ایجاد وضعیت او نقشی ندارند. در این نگاه، فرودستان افرادی ناتوان تلقی میشوند که «دولت» به عنوان خَیّر اعظم باید آنها را «توانمند» کرده و به دایره جامعه بازگرداند.
این پژوهشگر سپس به چرخش دهه 1980 در سطح جهان تحت عنوان چرخش پساساختارگرا یا فرهنگی اشاره کرد که منجر به بازخوانی آثار گرامشی و تغییر نسبی مفهوم فرودست شد. یکی از چهرههای کلیدی این جریان، گایاتری اسپیواک است که در مقاله مشهور «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» تمام رویکردهای پیشین را نقد میکند.
وی توضیح داد: ادعای اسپیواک این است که بازنمایی فرودستان همواره از فیلتر طبقه متوسط (از طریق سینما، رسانه، رمان و...) عبور میکند و هرگز خود آنان نمیتوانند سخن بگویند؛ بنابراین تلقی ما از فرودستی نادرست است. او روشهایی مانند قومنگاری همدلانه را پیشنهاد میدهد.
یزدانینسب سپس به نقدهای وارد بر تفکر اسپیواک پرداخت و گفت: تعریف اسپیواک از فرودستی مبتنی بر مفهوم «در حاشیهبودگی» است: افرادی که بیرون از دایره دولت مرکزی و نظم حاکم قرار دارند. در این نگاه با دوگانه شهروند-فرودست مواجه ایم. منتقدانی مانند «مگیو و توماس» استدلال میکنند که این نگاه، مجدداً همان منطق کارکردگرایی را تکرار میکند که گویی فرودستان «زائد» هستند و باید به مرکز بازگردانده شوند.
وی افزود: توماس با بازخوانی گرامشی، خوانش متفاوتی ارائه میدهد. از نظر گرامشی، فرودستان به معنای مدرن، محصول دولت مدرن هستند و نمیتوان آنها را بیرون از دولت مرکزی تصور کرد. یعنی شهروندی و فرودستی دو روی یک سکه اند.
استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: در این نگاه، همه شهروندان به میزانی و در موقعیتهایی میتوانند فرودست باشند (مثلاً یک مرد در خانه فرادست و در دانشگاه فرودست). به هرحال ما درون دولت مدرن محصور شدهایم و همه به درجات مختلف فرودستیم.
این پژوهشگر نقدی به خوانش توماس از گرامشی وارد کرد و مفهوم درحاشیه-محصوربودگی را مطرح کرد: اگر این خوانش را بپذیریم، مفهوم فرودستی ممکن است قدرت تحلیلی خود را از دست بدهد، چرا که تقریباً همه در جایی فرودست هستند. همچنین، در این نگاه، بسیاری که صدا و تریبون دارند (مانند منتقدان سیاسی) نیز میتوانند فرودست تلقی شوند و تکلیف کسانی که واقعاً صدایی ندارند مبهم میماند.
وی در ارائه مدل تلفیقی خود گفت: در "در حاشیه-محصول بودگی" از یک سو، فرودستان محصول دولت مدرن هستند و درون دایره بزرگ آن قرار میگیرند (برخلاف نگاه حاشیهای محض) و از سوی دیگر، نمیتوان گفت همه در همه جا فرودست هستند، بلکه گروههای خاصی درون همین نظم مدرن، به حاشیه رانده شده و صدایشان شنیده نمیشود. مصادیق این گروهها شامل رانندگان اسنپ، دستفروشان، کارگران روزمزد ساختمانی و کارگران خدماتی و هر شغل غیررسمی و هر گروهی که به رسمیت شناخته نمی شود، میشود.
یزدانی نسب بر دو نکته در این رویکرد تأکید کرد که فرودستان محصول دولت-ملتهای مدرن هستند. آرمان دولتهای مدرن لزوماً توانمندسازی و جذب کامل فرودستان نیست، چرا که وجود آنان برای دولتها «کارکرد» دارد (مثلاً کارگران ارزان قیمت ساختمانی برای رونق بازار مسکن). از طرفی، فقدان صدای این گروهها باعث بازتولید مداوم این وضعیت میشود.
وی لزوم پیگیری سازوکارهای ساختاری را دیگر نکته مهم تحلیلی خود خواند و گفت: با پذیرش این که فرودستان درون دولت مدرن خلق میشوند، پژوهشگر ناگزیر است به جای توصیف محض، به استخراج و تحلیل سازوکارهای ساختاری اقتصادی، جمعیتشناختی، فرهنگی و سیاسی بپردازد که فرودستی را خلق میکنند. در این نگاه، دوگانه قدیمی «شهروند/فرودست» کنار میرود و این دو در رابطهای پیچیده درهم میتنند.
این استاد جامعه شناسی در بخش پایانی به دو ضعف در مطالعات انتقادی موجود در ایران پرداخت و توضیح داد: بسیاری از مطالعات صرفاً به توصیف تجربه زیسته محدود شدهاند و گام انتقادی بعدی را برنداشتهاند. از طرفی مفاهیمی مانند «قدرت» و به ویژه «مقاومت» گاه غیردقیق و دم دستی و مفهومی سانتیمانتال تقلیل یافتهاند.
به گفته یزدانی نسب، هر کنشی از فرودست را نمیتوان مقاومت نامید؛ «مقاومت» هنگامی محقق می شود که بتواند بر وجهی از قدرت اثر بگذارد. برجسته سازی مفهوم مقاومت سبب شده است وجوه دیگر مواجهه با قدرت طرد شوند و نادیده انگاشته شوند. یعنی در کنار مقاومت، دو مفهوم «پذیرش و بی قدرتی » در مواجهه فرودستان با قدرت مغفول ماندهاند.
وی توضیح داد: در کنار مقاومت، گاهی فرودستان جایگاه خود را میپذیرند و حتی به بازتولید نابرابری کمک میکنند (پذیرش قدرت). با این حال بیش از مقاومت و پذیرش، شاهد تجربه بیقدرتی در میان فرودستان هستیم؛ آنجا که وضعیت نابرابر را درک میکنند ولی به دلیل نداشتن منابع قدرت امکان هیچ کنشی ندارند.
یزدانینسب ابراز امیدواری کرد که در مطالعات آتی به این مفاهیم سهگانه «پذیرش، مقاومت و بیقدرتی» توجه بیشتری شود.
نقدی بر مطالعات فرودستی
به گزارش تامین 24، مهدی مالمیر، دیگر عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی نیز در نشست بازنمایی نقش فرودستان در پژوهش های اجتماعی بر ضرورت بازگشت به تحلیل طبقاتی و احتیاط در برابر خطر «روایتگری ساده» و «پوپولیسم آکادمیک» در مطالعات فرودستی تأکید کرد.
مالمیر با بیان مقدمهای حاوی قدردانی از روحیه نقدپذیری یک همکار، به بیان دیدگاههای تحلیلی و انتقادی خود درباره «مطالعات فرودستی» پرداخت. او تأکید کرد که سخنانش نه در رد شخصیت یا آثار آن پژوهشگر، که در راستای فهم بهتر و واکاوی زاویه دید خودش است.
این استاد جامعهشناسی صحبت خود را با ستایش از روحیهای آغاز کرد که یک عضو هیئت علمی، خود و آثارش را در معرض نقد قرار میدهد و آن را شروع خوبی برای فضای آکادمیک کشور خواند.
او عنوان فرضی بحث خود را «بازگشت به طبقه؛ احیای سنت تحلیل طبقاتی؛ خوانشی گرامشی از فرودستی» اعلام کرد.
مالمیر سپس به ریشههای تاریخی مفهوم فرودستی پرداخت و توضیح داد: اگرچه گرامشی در دهه 1930 این مفهوم را مطرح کرد، اما منظور او ادامه همان سنت انسانگرای مارکسیستی و نقد ساختارگرایی مارکسیستی بود.
وی افزود: اما برداشت دهه 1980 از گرامشی و شکلگیری مفهوم فرودستی در جنوب شرق آسیا نزد اندیشمندانی چون اسپیواک، محصول شرایط متفاوتی بود؛ شرایطی که در آن مفهوم «طبقه» به عنوان ابزار تحلیلی توان خود را از دست میداد. از دهه 1970 و 80، تحت تأثیر تحولات جهانی، ظرفیت تحلیلی مفهوم سنتی طبقه (عمدتاً مارکسیستی یا وبری) تضعیف شد. همزمان، چرخش فرهنگی دهههای 60 و 70 نیز اتفاق افتاد.
عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به نامگذاری این حوزه گفت: جالب است که معمولاً به جای «جامعهشناسی فرودستی»، از عنوان «مطالعات فرودستی» استفاده میشود، مشابه اصطلاح «مطالعات فرهنگی». این امر حاکی از زاویهای است که این حوزه با جامعهشناسی کلاسیک گرفته است.
وی ادامه داد: ریشههای نظری و تاریخی برآمدن مطالعات فرودستی را میتوان در عواملی چند: شکلگیری مطالعات فرهنگی در بریتانیا (که خود درگیر نقد صداهای شنیده نشده بود)، جنبشهای پسااستعماری در جنوب شرق آسیا و نقد شرقشناسی، تولد «تاریخ از پایین» برای روایت تاریخ مردم معمولی، گسترش جنبشهای فمینیستی و برجسته شدن مسأله «هویت». جستجو کرد.
مالمیر گفت: با تعریف هویتهای جایگزین بر مبنای نژاد، قومیت و جنسیت، به جای تقسیمبندی صرف طبقاتی، مصادیق این هویتهای به حاشیه رانده شده، سوژه مطالعات فرودستی قرار گرفتند. این مطالعات عموماً زاویهای انتقادی با قدرت رسمی و دولتمحوری دارند.
این استاد دانشگاه در بخش انتقادی سخنان خود بیان کرد که حس اولیه او به این مطالعات این است که در معرض خطر افتادن در دام یک «روایتگری ساده» از فرودستی هستند. پرسش اصلی اینجاست: آیا این مطالعات نهایتاً میتوانند به فهم ساختارهای تعیینکننده برسند؟
وی ادامه داد: به نظر میرسد در برخی مصادیق، تمرکز بر «روایت فرد منفرد» است. در حالی که جامعهشناسی عموماً موضوعاتی بزرگتر از فرد را مطالعه میکند. در روششناسی پدیدارشناختی-تفسیری، این پرسش مطرح میشود که نقش پژوهشگر به عنوان تحلیلگر که باید روایت را از دل گفتهها بیرون بکشد، کجاست؟ این خطر وجود دارد که محقق ناخواسته درگیر نوعی «پوپولیسم آکادمیک» شود.
وی افزود: بدین معنا که با این تصور که «من مدافع فرودستم و چون او نمیتواند حرف بزند، من صدای او میشوم»، صرفاً به انتقال یک روایت بپردازد و در نهایت در همان روایت اولیه محبوس بماند.
این استاد جامعه شناسی در ادامه به ابهام در هدف این مطالعات پرداخت که آیا هدف، ایجاد تغییر و بهبود در زندگی همان فرد روایتکننده مثلاً از طریق توانمندسازی است؟ یا هدف، فهم و تغییر «وضعیتها و سازوکارهایی» است که فرودستی را تولید میکنند؟ اگر موضوع دوم بود، آنگاه میشد از تغییر ساختاری صحبت کرد.
وی تأکید کرد که از منظر سیاستگذاری نیز این پرسش مطرح است که سیاستگذار با دریافت یک تحلیل توصیفی-تفسیری از روایتهای فرودستان، دقیقاً چه اقدام عملی میتواند انجام دهد؟
این جامعهشناس به رابطه دولت و فرودستی اشاره و نقد کرد که اگر بگوییم هر دولتی فرودست تولید میکند و با توجه به وجود دولت مدرن در همه جا، عملاً تعریف فرودستی آنقدر گسترده میشود که قدرت تحلیلی خود را از دست میدهد. در این حالت، همه تا حدی فرودست محسوب میشوند و موضوع مطالعه دقیقاً مبهم میماند.
مالمیر افزود: اگرچه نقطه قوت این مطالعات، نقد نگاه از بالا به پایین (مِیناستریم) و تلاش برای فهم از پایین به بالا است، اما حرکت یکسویه در این مسیر، محقق را در سطح «پایین» نگه میدارد و او را از تحلیل قدرت و ساختارهای کلان بازمیدارد.
وی سپس دیدگاه خود را اینگونه خلاصه کرد که تعریف فرودستی در چارچوب «طبقه»، تحلیل را جامعهشناختیتر میکند، برای سیاستگذاری کارآمدتر است و اگر هدف اخلاقی، «رهایی» باشد.
برچسب ها
نشست  هفته پژوهش  موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی  فرودستان